بررسی مسیر آشتی ملی میان فلسطینیان

در آغاز بناچار باید برخی از اطلاعات ضروری برای بررسی و پیگیری مسیر و اوضاع سازمان آزادی بخش فلسطین را دوباره یادآور شوم: سازمان آزادی بخش فلسطین در 28 ماه مه 1964 با صدور قطعنامه ای از سوی نشست سران در اسکندریه بعد از عبور از یک مرحله دشوار و بعد از این جمال عبدالناصر تحولاتی را سر و سامان داد که موجب گردید، مجموعه های فلسطینی خارج یعنی در سوریه، لبنان، اردن، کرانه باختری و نوارغزه دور هم جمع شوند، تاسیس گردید. البته در آن زمان کرانه باختری و نوارغزه تحت اشغال کامل صهیونیست ها قرار نداشتند.

این اقدام جمال عبدالناصر رییس جمهور وقت مصر در راستای جمع بندی و بهره برداری درست از این تحولات و برای تجدید بنای هویت ملی و تاسیس نهادی صورت گرفت که بتواند در آینده به عنوان نماینده ملت عرب فلسطین در چارچوب آن چه که سازمان آزادی بخش فلسطین نامیده می شود، انجام وظیفه کند. این سازمان تنها طی یک دهه موفق شد، به طور پیاپی از سوی کشورهای عرب و جهان به رسمیت شناخته شود و به عنوان نماینده قانونی ملت فلسطین وارد سازمان ملل شود که این امر از هر جهت دستاورد مهم و بزرگی به شمار می رود.

بنا بر این سازمان آزادی بخش فلسطین با تصمیم عرب ها در سایه تحولات فلسطینی که تاسیس آن را ضروری می نمود، تشکیل شد. رسما کشورهای عرب احمد الشقیری را به دور از ایفای نقش هیئت عالی عربی فلسطین که بعد از فاجعه فلسطین تنها مرجع فلسطینیان بود و ریاست آن را مرحوم محمد امین حسینی در بیروت برعهده داشت، مکلف ساخت که اعلام موجودیت این سازمان را اعلام کند. وی در این زمینه نقش اساسی را بازی کرد. البته سازمانی را که الشقیری آن را تاسیس کرد، هیچ یک از نیروها و گروه های فلسطینی جدید و نوبنیاد و یا نهادهایی را که به طور سری مشغول فعالیت بودند و یا نیروها و نهادهایی را که در چارچوب احزاب ملی عربی مانند جنبش ملی عرب و حزب بعث عربی سوسیالیستی فعالیت می کردند، در برنداشت.

بر همین مبنا احمد الشقیری در ساختار این سازمان و موسسات آن مانند کمیته اجرایی و شورای ملی شخصیت های ملی مستقل فلسطینی و افراد توانمند برخاسته از بخش های مختلف فلسطین را به کار گرفت که برخی از آن ها از شخصیت های سنتی و برخی از چهره های اجتماعی بودند که بخشی از جنبش ملی قبل از فاجعه فلسطین به شمار می رفتند.

اما تحول اساسی اول در سازمان آزادی بخش فلسطین و در تمامی ساختارها و نهادهای آن در آغاز سال 1968 و با دخالت مستقیم جمال عبدالناصر صورت گرفت. وی تلاش کرد گروه های مقاومتی را که به عملیات فدایی مسلحانه مبادرت ورزیده بودند و در آن درخشش چشمگیری داشتند و نادیده گرفتن آن ها امر دشواری به حساب می آمد، به عضویت این سازمان در آورد.

نشست مرکزی تمامی گروه های عضو سازمان آزادی بخش فلسطین در تاریخ دوم فوریه سال 1968 در قاهره برگزار گردید. پس از گذشت تنها چند روز احمد الشقیری رییس، فرمانده و موسس این سازمان استعفا داد و از ریاست آن کناره گیری کرد و سکان فرماندهی و رهبری آن را به گروه های فدایی فلسطینی سپرد.

بعد از اعلام استعفای احمد الشقیری تحول جدید بزرگی در سازمان آزادی بخش در چارچوب ائتلاف ملی آن رخ داد و موجب گردید تا جنبش فتح به فرماندهی آن دست یابد. تعدادی از گروه های فلسطینی که بیشترشان بعدها از هم پاشیدند، در این ائتلاف مشارکت داشتند و از مجموع آن ها تنها جنبش فتح، جبهه خلق، فرماندهی کل، سازمان الصاعقه و جبهه مبارزه مردمی فلسطین باقی ماندند که از نظر تاریخی همین گروه ها ائتلاف تاریخی سازمان آزادی بخش را به وجود آورده بودند. در دو دهه اول و دوم عمر سازمان آزادی بخش فلسطین، این سازمان تنها بر سه پایه اصلی یعنی فتح و جبهه خلق و سازمان الصاعقه تا سال 1982 متکی بود. برخی از گروه ها نیز مانند جبهه آزادی بخش عرب و جبهه دمکراتیک بعد از فوریه سال 1968 به عضویت این سازمان درآمدند. اکنون دوازده حزب و گروه در آن عضویت دارند که عبارتند از: فتح، جبهه خلق، فرماندهی کل، الصاعقه، جبهه آزادی بخش، جبهه مبارزه ملی فلسطین، جبهه آزادی بخش عربی، جبهه عربی فلسطین، حزب خلق فلسطین، حزب اتحاد دمکراتیک فلسطین، جبهه دمکراتیک، اقدام ملی.     

ائتلاف سازمان

دقیقا در این تاریخ یعنی سال 1968 در نشست قاهره جنبش فتح به لحظه تاریخی خود دست یافت رهبری این سازمان را برعهده گرفت. این جنبش با حمایت مستقیم جمال عبدالناصر رییس جمهور وقت مصر برای تشکیل ائتلافی به رهبری خود دست به کار شد. جمال عبدالناصر در حالی که از نظر عاطفه سیاسی و ملی و ناسیونالیستی حامی و طرفدار جرج حبش بود، برای رهبری این ائتلاف یاسر عرفات را بر حبش ترجیح داد. وی به این دلیل که عرفات از خود انعطاف و نرمش بیشتری نشان می دهد و بهتر می تواند در جامعه اسلامی مقبولیت پیدا کند، وی را بر جرج حبش ترجیح داد.

در این جا بود که جنبش فتح بر ائتلاف سازمان آزادی بخش فلسطین سیطره یافت و از سیطره خود بر کمیته اجرایی این سازمان سود برد و عملا و رسما به حیات آن در راستای دیدگاه ها و سیاست های خود ادامه داد؛ در حالی که نقاب "دمکراسی" ظاهری را به این سازمان تحت عنوان "دمکراسی جنگل تفنگ ها" پوشانده بود. به همین دلیل کشمکش های زیادی در درون این سازمان در گرفت و در این میان فتح توانست از نفوذ خود بر گروه های فلسطینی سود ببرد و در چنین شرایطی توانمندی های مادی و مالی به عنوان اهرم موثری در جهت تحکیم و تقویت حاکمیت این جنبش بر این سازمان بود.

با این وجود کشمکش های داخلی فلسطینیان و حتی اختلافات و تقسیم بندی و حتی درگیری و کشت و کشتارهای داخلی که عموما بعد از خروج از اردن و متمرکز شدن در لبنان رخ داد، سیطره بر سازمان آزادی بخش فلسطین را در چارچوب سازمانی که در معرض محورسازی سیاسی داخلی قرار گرفته بود، برای جنبش فتح میسر و آسان گردانید ولی با این حال عملا شکافی در سازمان آزادی بخش به وجود نیامد و توانست از حداقل توافق و اتحاد سیاسی که وجود داشت، محافظت کند که چنین چیزی بنا به دلایلی که مرتبط با حضور نظامی گروه ها در فلسطین بود، شکل گرفت و البته چنین توفیق اندک با ویژگی های و خصوصیات این دوران که تا زمان خروج رسمی فلسطینیان از لبنان در پایان سال 1982 ادامه یافت، نیز مربوط می شد.

با این حال منطقی که از آن زمان تاکنون بر سازمان آزادی بخش سیطره دارد و این سازمان در چارچوب آن ایفای نقش می کند، هنوز هم همان منطق و شیوه بر آن حاکم است و بر این سازمان سیطره دارد که در تسلط بر تصمیم گیری ها از سوی قدرت اساسی این ائتلاف (فتح) تجسم یافته است. آن چه که بر چنین منطقی و شیوه ای افزود و آن را تقویت کرد، این بود که این گروه ها و نیروها خود گرفتار بیماری های مزمنی بودند که با اوضاع این سازمان مرتبط بود و موجب می گردید این گروه ها با پذیرش منطق مشارکت و تقسیم اموال به دنبال این سازمان بدوند، منطق مشارکت جویی که موجب حضور برخی از گروه ها در این سازمان شد و باعث گردید تا این سازمان با جذب برخی گروه ها و دفع برخی دیگر از هم پاشیده نشود، چیزی که برای برخی از گروه هایی که در اواخر دهه شصت قرن گذشته مانند جبهه انقلابی برای آزادی فلسطین، هیئت فعال برای آزادی فلسطین، سازمان ج.م.ف به رهبری حسن الصبارینی و گردان های فدایی النصر به فرماندهی سرهنگ طاهر دبلان ... شکل گرفتند، رخ داده است.

جهت گیری های متعدد و فقدان جهت گیری واحد

در حال حاضر نقد عمیق اوضاع سازمان آزادی بخش فلسطین نشان دهنده علاقه و عشق به این سازمان و جایگاه آن به عنوان یک دستاورد تاریخی است و نشان توجه به نقش نمایندگی آن برای ملت فلسطین در داخل و خارج است. این سازمان نماینده تمامی ملت است.

مشکلات پرونده سازمان آزادی بخش و تجدید بنای آن در درجه اول از وجود نیروی بزرگ و قدرتمندی نشأت گرفته است که در واقع همان قدرت و حضور جنبش فتح در داخل و خارج و کاهش حضور محوریت تک قطبی و افزایش قدرت و نفوذ دو قطب فلسطینی است. دو قطبی شدن این سازمان موجب شده است تا قاعده بازی سنتی و قدیمی برچیده شود. در چنین شرایطی نبود و کاهش نقش قطب و محور ناسیونالیستی و چپگرا را به خوبی درک می کنیم که نتوانستند، حضور موثر و کارساز خود را در معادلات داخلی سازمان آزادی بخش حفظ کنند، در حالی که این دو جریان در عملیات فدایی و فعالیت های سیاسی در دو دهه هفتاد و هشتاد قرن گذشته نقش موثر و فعالی داشته اند.

اوضاع گروه های گوناگون عضو سازمان آزادی بخش فلسطین و تلاش آنان برای دست یابی به دستاوردها و امتیازات سازمانی خاص از جمله امکانات مادی و مالی و غیره موجب گردید که برخی از گروه ها متاسفانه نقش صرفا گروه امضا کننده را بپذیرند و چاره ای جز پذیرش وضع موجود نداشته باشند، این در حالی است که فریادهای سیاسی منتقد وضع کنونی از بیشتر این گروه ها بلند شده بود ولی چنین فریادهایی عملا حاصل و سودی نداشته است.

مشکلات و گرفتاری های هولناکی در مسیر پرونده بازسازی این سازمان و اصلاح آن وجود دارد که اولین آن ها موضوع استقرار و تثبیت دمکراسی در زیرساخت های این سازمان به جای سیاست های یک سویه و سلطه گرایانه است. انتخاب مجلس ملی حقیقی که منعکس کننده خواسته ها و دیدگاه های ملت فلسطین در داخل و خارج باشد، به جای اعمال سیاست های اقتدارگرایانه نقش ایفا کند، ضروری است؛ سیاست های یک سویه ای که چیزی جز سیاست های تفکیک و ترکیبی نیست که هیچ گونه ارتباطی با مردم ندارد؛ مردمی که جانشان را در این اختیار این سازمان قرار دادند و موجبات قدرت گرفتن آن شدند.

مشکلات گروه های چهارگانه

از سوی دیگر اکنون مشکل دیگری نیز وجود دارد که مرتبط با سازمان آزادی بخش فلسطین می باشد و آن این که گروه های فلسطینی متعددی نام سازمان آزادی بخش فلسطین را با خود به یدک می کشند که این امر نشان می دهد، انشعاباتی در داخل این گروه ها به وجود آمده و این انشعابات با شکل گیری پیمان اسلو تثبیت و نهادینه شده است. جبهه مبارزه مردمی به دو جناح تقسیم شد؛ جناحی به فرماندهی خالد عبدالمجید و جناحی دیگر به فرماندهی احمد مجدلانی. جبهه آزادی بخش فلسطین نیز به دو گروه تقسیم گردید؛ گروه واصل ابو یوسف و گروه علی اسحاق. حزب انقلابی کمونیست نیز راهش را از حزب خلق جدا و نام جدیدی را برای خود انتخاب کرد. جنبش فتح انتفاضه در این میان همان نام جنبش فتح را حفظ کرد و نام دیگری را برای خود انتخاب نکرده است.

بنابراین گروه های فلسطینی دچار دوگانگی و اختلافاتی شدند. جبهه مبازره مردمی به دو گروه تقسیم شد که گروه اول نام جبهه مبارزه مردمی را بر خود گذاشت و گروه دوم نیز با نام جبهه مبارزه ملی به حیات خود ادامه داد. در حزب کمونیست نیز اختلافاتی به وجود آمد و انشعابی در آن صورت گرفت و گروه جدیدی با نام جدید از حزب مادر جدا گردید. مشکلات جنبش فتح انتفاضه با فرماندهی سرهنگ سعید موسی به حال خود باقی ماند و با تغییر نام مخالفت ورزید. جبهه آزادی بخش فلسطین نیز بر این باور است که این جبهه را می توان دوباره به شکل سابق آن بازگرداند و آن را یکپارچه ساخت.

حل مشکلات این گروه ها راه را برای پایان دادن به اختلافات و تقسیم بندی باز خواهد گذاشت و موجب می شود که دوباره این گروه ها به صف سازمان آزادی بخش فلسطین بپیوندند و دو جنبش حماس و جهاد اسلامی نیز به آنان ملحق شوند. با این حال چنین امری آسان نیست و بلکه مشکل و مصیبتی است که حل و فصل آن به موضعگیری ملی بلند نظرانه ای از سوی رهبران گروه هایی نیاز دارد که در داخل خود دچار انشعاباتی شده اند.